لحظه ای از دلتنگی

ساخت وبلاگ

میخواستم که دیگر ننویسممیخواستم که دیگر قلبم با چیزی نلرزدمیخواستم بپذیرم که باید ساخت میخواستم دیگر احساس گذشته را تجربه نکنمدر قلبم را بستم، ذهنم را مسکوت گذاشتم، رویاهایم را خاموش کردم تا اینکه ناغافل چشمانش را دیدم و صدایش را شنیدمغریبه‌ای در من فریاد میزد و با همه وجود او را میخواست، ساکتش کردم، خاموشش کردم اما رهایم نکرد. هر شب با رویای چشمانش و آهنگ صدایش در گوشم خوابیدم و سحرگاه به امید دیدارش چشم‌ گشودم. غریبه درونم مجال فکر‌کردن به من را نمی‌دهد. مدام درونم را چنگ میزند و مرا به سویش هل مید‌هد. میخواهمش و خواستنش بزرگترین گناه. دستم به دستانش نمیرسد و دلخوش به دیدار گاه به گاه از دور. دلتنگ روزهای گذشته‌ام، آنروزها که او هم مشتاق به دیدارم بود. غریبه درونم مدام او را فریاد میزند و میداند دستم به دستانش نمیرسد. باید ساکتش کنم باید خاموشش کنم باید دوباره فراموش کنم… نوشته شده در یکشنبه ۶ آذر ۱۴۰۱ساعت 15:20 توسط نگار| لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 18:31

هرشب
به تو شب وبلاگ بخیر کلمه میگویم و تظاهر میکنم،
سرباز برنگشته ی جنگی هستی
که هنوز تمام نشده!
که دوستم داری،
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است.
بعد باور هایم را میگذارم زیر بالشم
غلت میزنم تا گریه هایم را نشنوی.
به كسي نگو مخاطب شعر های غمگین من تویی!
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و عاشقم نشدی:)

لحظه ای از دلتنگی...
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:49

زن بودن اينگونه است ديگر

عاشق كه ميشويم 

فكر و هواي يار تار ميبندد به سلولهاي بدنمان

گاهي براي پرت كردن حواس دل شايد كتابي باز كنيم

اما امان از ما زنها

سطر سطر كتاب فراموش ميشود بين دوستت دارم هايش!

 

نوشته شده در سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶ساعت 21:57 توسط نگار|

لحظه ای از دلتنگی...
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : بودن, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 12:07

سی سالگی به بعد که عاشق شوی

دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت

و دورش قلب بکشی

یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات

و هی نگاهش کنی

سی سالگی به بعد که عاشق شوی

یک عصر جمعه ی زمستانی

یک لیوان چای می ریزی

می نشینی پشت پنجره

و تمام شهر را

در بارانی که نمی بارد

با خیالش قدم می زنی !

نوشته شده در سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:11 توسط نگار|

لحظه ای از دلتنگی...
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : سالگي, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 12:07

دو قدم مانده كه پاييز به يغما برود

اين همه رنگ قشنگ از كف دنيا برود

هركه معشوقه برانگيخت گوارايش باد

دل تنها به چه شوقي پي يلدا برود؟!

نوشته شده در سه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ساعت 10:31 توسط نگار|

لحظه ای از دلتنگی...
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : يلدا, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:21

اين روزها بيشتر از قبل به خاطرات گاه و بيگاهم سر ميزني اين روزها باد و باران بيشتر يادت را مي آورد اين روزها هر قطره باراني اشكي مي شود بر گونه ام اين روزها انگار رهگذران تنهاترند نمي دانم مرا در اين روزهاي بي تو بودن چه مي شود اما هر چه هست بغضي است بر گلو و حسرتي بر لب ديگر امروز و فردا فرقي با هم نخواهند داشت وقتي حضورت در لحظه هايم تكراري ندارد.... نوشته شده در سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ساعت 9:42 توسط نگار| لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : اين,روزها, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 13 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:21

هر شب چاي تازه دمي و دو فنجان يكي براي تو يكي براي من هم من به نيامدنت عادت كرده ام هم گلدان به چاي تو نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۵ساعت 9:15 توسط نگار| لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : چاي, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 20 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:21

آخرين شب سال آخرین شب "سال" است!و من به اندازه ی تمام دقیقه های این سال دلم برایت تنگ شده است!و ای کاش فردا بیایی وکمی مرا "تحویل" بگیری!و اگر نیاییباز هم سال دیگری شروع میشودو من باز هم همان آدم تنهایی میشوم که سال پیش بودم! نوشته شده در دوشنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۵ساعت 0:50 توسط نگار| لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : آخرين,سال, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 19 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:21

خرداد بیچاره هنوز بهار است، اما نه باران دارد نه شکوفه.... مثل من که هنوز عاشقم اما نه تو را دارم نه نشانت را! نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ساعت 7:59 توسط نگار| لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : خرداد, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 19 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:21

وقتي پيش‌شان رفتم خداحافظي كنم، ديدم آثار حيرت به چهره گتسبي بازگشته است، انگار اندكي شك نسبت به كيفيت خوشبختي حاضر خود به دلش راه يافته بود. نزديك پنج سال! حتي در آن بعد از ظهر يقيناً لحظه هايي وجود داشت كه در آن دي‌زي واقعي به پاي دي‌زي روياهاي گتسبي نمي‌رسيد، نه به خاطر عيب خودش بلكه به علت جوشش حياتي توهم غول آسايي كه گتسبي در ذهن خود ساخته بود. از حد دي‌زي بزرگ تر شده بود، از حد همه چيز گذشته بود. گتسبي خودش را با شور آفرينندگي در آن غرق كرده بود و پيوسته به آن افزوده بود و هر پر رنگيني را كه باد برايش آورده بود به آن چسبانده بود. هيچ آتش يا طراوتي لحظه ای از دلتنگی...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ای از دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : قسمتي از كتاب بيشعوري,قسمتي از كتاب شازده كوچولو,قسمتي از كتاب آيات شيطاني,قسمتي از كتاب,قسمتی از کتاب ها,قسمتی از کتاب,قسمتی از کتاب صد سال تنهایی,قسمتی از کتاب دا,قسمتی از کتاب بوف کور,قسمتی از کتاب اوستا, نویسنده : lahzeyi-az-deltangio بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 7:01